سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حوریه نویس

من شن نبودم که رد پایت را بسادگی از ذهنم پاک کنم 

من دریای بودم که بخاطر عبورت از ساحل ذهنم،

تا آخرین نفسم برای بوسیدن رد پایت هم که شده مشتاقانه موج میگیرم.

من اوج گرفتم اما تو بی تفاوت از کنارم گذشتی

رفتی؟؟؟...

برنگرد هیچوقت شاید کنترلم را از دست بدهم ودر طوفان های خشمگینم غرقت کنم

این دریا دریایی نیست که تو را در عشق غرق کند دیگر طوفانی شده برنگرد

 



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/7/16 ] [ 6:39 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

پاییزت مبارک.

پاییز من ماه ها قبل از مهر آغاز شد با شروع بی مهری تو.متفاوت با هر پاییز دیگری...

بارش و ریزشش نه باران بود نه برگ. علتش هم باد نبود.

بارشش اشک بود از چشمانی که خیره خیره نگاهشان میکردی ودروغ پشت دروغ میبافتی برایشان.....

ریزشش مو بود همان موهایی که  میگفتی دوست نداری یکدانه اش از سرم کم شود.....

وعلتش هم قراربود که ماننند کوه  پشتم میایستی اما زمینم زدی...

صدای خش خش برگهای پاییز دیدن رنگهای متفاوتش شادم میکرد ومرا به وجد می آورد اما اینروزها...

اینروزها اشکم را در میآورد.با شنیدن صدای برگها به یاد قلبم می افتم که بی صدا زیر گامهای بی رحمانه ات له شد.

شنیده ام برگها وقتی زیر پا می افتند و میشکنند که راضی به افتادن باشند ارزش عشق من وقلبی که به نامت زده بودم از یک برگ خشک پاییزی هم کمتر بود تاسف میخورم بحال خودم

کاش هیچوقت برای کنار تو بودن خودم را کوچک نمیکردم واندازه ام را تعقییر نمی دادم.

 



[ یادداشت ثابت - جمعه 92/7/6 ] [ 1:34 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

خیالت یادت خاطراتت آزارم میدهد ملکه عذابم شده اگه وقتی به چشمات خیره میشوم ودرچشمای تمنای باز گشتت را میخوانی فکر نکن میخوام از با من بودن آزارت دهم.

بارها گفته ام به کرار اینبار هم میگویم چون میدانم زود فراموشت میشود همه چیز.

اینبار میخواهم برگردی فقط وفقط داخل اتاقم که شدی بدون هیچ حرفی خاطراتت را ببری همین.

از در که بیرون رفتی خارج خانه دورشان بیانداز آتششان بزن اما از من بگیرشان.من این سوهان های روح را بتو میدهم که روحت سرد است وبیدی نیستی که با  این بادها بلرزی.

راستی یادت باشد وقتی آمدی عطر نزده باشی.



[ یادداشت ثابت - جمعه 92/7/6 ] [ 1:19 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

چه اشتباه بزرگی دوران دبیرستان  ببعضی از داستان هارو باید فقط برای بعضی تعریف میکردند اما افسوس که همگانی تعریف کردند.

اگر اینکار را نمیکردند شاید امروز کمتر کسی نام هوس هایش را عاشقی میگذاشت،

شاید دیگر هر غریبه ی تازه از راه رسیده ای دهانش را به دوستت دارم باز نمیکرد،

شاید کمتر پسری ادعای مجنون بودن و  وهم فرهاد شدن در سر می پروراند،

شاید کمتر دختری بنام لیلی شدن بازیچه میگشت وکاش عشق مقدس می ماند.

وبه همه ثابت میشد اینکه هر کس داستانی داشته باشد هنر نیست

اینکه زندگی انسان داستان شود و داستانش الگو هنر خواهد بود.

کاش بفهمیم عشق تنها یک تفسیر دارد ویک الگو و یک اسطوره آن هم زندگی علی و فاطمه (ع) است که هم عشقشان وهم زندگیشانزبان زد است و هم تربیت فرزندانشان.

کاش عشق هایمان فاطمی شود ومردانگی هامان علی وار تربیتمان حسن وار تدبیرمان حسین  وار وعفتمان زینب وار گردد.

کاش لاف عاشقی برای هم نمی امدیم.

علی وفاطمه بودن شرط انسانیت است نه عشق و عاشقی های کذب ما.

کاش درک کنیم وبا جان بپذیریم.

آمین

 

 



[ یادداشت ثابت - شنبه 92/6/17 ] [ 9:28 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

یک هفته است که سیاه پوش شده ام تسلیت ها وگلهایتان رامرحم درد میدانمو وجودتان را غنیمت میشمارم.این چند روزه انقدر اشک ریخته ام چشمانم خشکیده اند و درد میکنند.

تابش خورشید که تا هفته ی پیش برایم گرم و ملال آوربود را این روزها عاجزانه از اسمان طلب میکنم.

روزگاری در امید غوطه وربودم این روزها اما امید که نه تنها ایمان دارم به خدایی که بقول سهراب همین نزدیکیست.

امروزهم قبرستان بودم همانجایی که میگویند میشود از سکوتش درس گرفت.

روی مزارش نه سنگ گذاشته ام ونه گل،آنقدر از غم وغصه سنگینش کرده بودم که رویم نشد بار اضافی سنگ وگل بدوشش بگذار.

 اما تصویرش هنوز مقابل دیدگانم هست.قبل از ریختن خاک  برای اخرین بار تماشایش کردم چه معصومانه بخواب رفته بود.

دل مهربانم که درسخت ترین شرایط همیشه همراه بود.که در تمام درد ها وغصه ها همدرد بودوسنگ صبور.

برای شادیش یک لبخند و یک گوشه چشم کافی بود اما انسان های روی زمین این مختصر را از دلم دریغ کردند.

میگویند خاک سرد است وسردی می اورد اما من هنوز هم جایش را گرم حس میکنم.

سرد نخواهم شد از تکه ی وجودم زیر خروارها خاک.چه خوب شد مدفونش کردم وگرنه سردی نگاه های اطرافیان از پای درش می اورد وترک های بسیارش را ازهم میگسست.



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/6/14 ] [ 6:44 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

دوست داشتن تزریقی نیست تنها یک احساس است که تا لمسش نکرده ای حق نظر دادن راجبش راهم نخواهی داشت.

عشق وعلاقه کشک نیست بعضی ها زیادی آسیابند.



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/6/14 ] [ 6:5 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

قول داده ام لال بمانم پس دیگر از امشب به قولم عمل میکنم.

کاش توام قول میدادی که بیایی وهیچ وقت نمی آمدی.دیگر سکوتم را ابدی میکنم،واین خود عاشق را مدفون.

خسته شدم از نوشتن های بی ثمر که همه میخوانند جز..

گذشته ها گذشته من هم جزئی از گذشته ام میگذرم.

مانند رود که از همه چیز میگذرد.

ایام به کامت زندگیت شیرین و روزگارت بخیر.

در پناه خدا باشی تا همیشه.

بدرود تا ابد.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/6/8 ] [ 10:25 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

دوست دارم بخوابم خسته شدم از این همه کابوس دیدن های خواب وبیداریم.

از دیروز و دیروزهای دیروزم خسته ام .

گل عمرم نشکفته پژمرد.هیچ کس حالم را نفهمید تو هم ...

دوست دارم وقتی خوابیدم بدن سردم را دست نزنند تا توبرسی.

اما میدانم انقدر دیر میرسی که خودم که هیچ نوشته هایی هم که مخاطب همگیشان تو بودی زیر غبار وتار عنکبوت خفه ومدفون خواهد شد.

هر قدر دیر تو بیا باز هم قوت قلب است قلب شکسته ای که زیر خاک است.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/6/8 ] [ 10:19 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

نمیخواستم باران باشی  تا همه برای امدنت دعا کنند میخواستم خودت باشی تا در راه آمدنی که هیچ رسیدنی نداشت جانم را فدا کنم.

نه تنها نیامدی میدانم وقتی می آیی که دیگر از دیر هم دیرتر شده باشد.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/6/8 ] [ 10:13 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

حوریه نویس

آمدنت حس بهار داشت و شکوفه های جدیدی از امید درونم  شکفت.رفتنت اما ....

زندگی برایم درست کرده بی سر وته.

سرنوشتم بدست باد داده شده.باد که نه گردباد تقدیر.

سرنوشتم مانند برگ پاییزی روی درخت شده که سر انجامش را باد تعیین میکند.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/6/8 ] [ 4:23 عصر ] [ حوریه@ ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه